سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئذٍ الْحَقُّ  فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون

«حق» مبهم بود، شفاف شد، آن‌گاه که در کنار «علی» جای گرفت. «عدالت» مرده بود، زنده شد، آن‌گاه ‌که «علی» حاکم شد. «قرآن» کتاب بود، مجسم شد، آن‌گاه که «علی» امام شد. «اخلاص» واژه بود، تفسیر شد، آن‌گاه ‌که «علی» مکث کرد و سپس کشت. «علم» دانش بود، «معرفت» ‌شد، آن‌گاه که از سینه «علی» جوشید. «خدا» «واحد» بود، «احد» گشت، آن‌گاه ‌که مُوحّد «علی» شد. «خدا» کبیر بود، «اکبر» گشت، آن‌گاه ‌که «علی» خلق شد؛ چه بسا «آدم» دیگر تمییز نمی‌داد «علی» را از «عَلیِّ اَعلی»!


نجف اشرف، قبه علویه از محل صافی صفا

شاید به جرات بتوان گفت اشعاری که در وصف مولا امیرالمومنین علی علیه السلام سروده شده، چه از لحاظ کم و چه کیف، بی‌نظیر باشند. مرحوم علامه امینی نمونه‌های فراوانی را در کتاب گران‌سنگ «الغدیر» جمع‌آوری نموده. به دو مورد از این اشعار که متحیر می‌کند انسان را توجه فرمایید:

1. در جلد3، ، ترجمه محمدتقی واحدی، بخش شعرهای غیبی، صفحه 29، شماره 13 (ج2 عربی ص15) چنین آورده:

- حافظ گنجی در (کفایه) خود ص81 نقل کند که: چون علی (ع) در کعبه متولد گشت، ابوطالب پدر حضرت وارد کعبه شد و می‌سرود:

یا رَبَّ هذَا الغَسَقِ الدَّجِیِّ      والقَـمَرِ المُـنبـَـلَـجِ المُـضِـیِّ
بَیِّـن لَنـا مِن أمرِکَ الخَفِیِّ     ماذا تَرى فی اِسمِ ذا الصَّبِیِّ

ای پروردگار این شب تیره و تار و آن ماه روشنی بخش درخشان. از صندوقچه اسرارت نام این کودک را روشن نما.

بعد از این سخن شنید که گوینده‌ای نامرئی گوید:

یا أهلَ بَیتِ المُصطَفَى النَّبِیِّ     خُصِّـصتُمُ بِالوَلَدِ الزَّکِیِّ
إنَّ اسمَهُ مِن شامِـخ العـَلِیِّ     عَلِیٌّ اشتُقَّ مِنَ العَلِیِّ

ای دودمان رسول اکرم! این نوزاد پاک ویژه خانواده شماست. نام او از جانب ساحت قدس الهی علی تعیین شده. چه، علی نامی است که از صفت الهی جدا شده است...

2. در جلد13، ترجمه اکبر ثبوت، بخش بت شکنی، صفحه 37، شماره34 (ج7 عربی ص12) پس از آن‌که داستان مشهور دستور حضرت ختمی مرتبت به امیرالمومنین مبنی بر بالا رفتن از شانه‌های ایشان جهت شکستن بت «هبل» را نقل می‌کند، این شعر بسیار زیبا را می‌آورد. شعری که اشاره‌ای نیز به معراج پیامبر دارد:

- و قال الشاعر

قـیل لی قل فی علی مدحا     ذکـره یخـمـد نـارا موصــده
قـلت لا أقدم فی مدح امرئ     ضـل ذو اللب إلى أن عبـده
والنـبی الـمصطفى قـال لنـا     لـیـلة الـمعـراج لمـا صـعـده
وضــع الله بـظــهـری یـــــده     فـأحـس القـلب أن قــد برده
و عــــلی واضــع أقــدامــــه     فـی مــحــل وضــع الله یــده

مرا گفتند ستایشی از علی بگوی، که یاد او آتش سوزان را فرو می‌نشاند. گفتم من به ستایش مردی نخواهم پرداخت که، شکوه وی چندان خردها را سرگردان کرد تا او را شایسته پرستش شمردند. پیامبر برگزیده به ما گفت، در شب معراج چون به جهان برین رسیدم. خداوند دست (توانای) خویش بر پشت من نهاد، تا دلم خنکی (دلپذیری در خود) یافت. و علی گام‌هایش را در همان‌جا گذاشت، که خداوند دست (توانای) خود را بر آن نهاده بود.

گــفــت بــــر گــو ذکـر شـاه اولـیـا     آن‌کــه از ذکرش شود آتش خموش
گـفتـم این اقـدام نـتـوانم که عقل     بــنـده گمره شـد و حـلقـه به گوش
مـصـطفی فـرمود این‌سان بهر ما     چـون‌کـه رفـتـم جـانـب مـعراج دوش
دست خود بنهاد حق بر کتف من     سرد شد قلبم سپس آمد به جوش
لیک پای خویش جای دست حق     در ره دین خوش نهاد این خرقه پوش
(احسانی طباطبائی)

کتاب‌خانه امیرالمومنین علیه السلام و مرقد علامه امینی(ره)، نجف بازار «حویش»(+)



  • کلمات کلیدی : دینی مذهبی
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/4/15ساعت  10:45 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    والسلام!
    [عناوین آرشیوشده]