وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ
اَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلیمِ وَالتَّصْدیقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ الْمُرْسَلِ، وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ، وَالدَّلیلِ الْعالِمِ، وَالْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ، وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای خوش به حال لب اصغر که تو سقا شدهای
تو و آن قد رشیدی که پر از طوبی بود در شگفـتـم که در این قبر چرا جـا شـدهای
سه لقب برای حضرت عباس علیهالسلام است: یکی «قمر بنی هاشم» از بس که مقبول بود. یکی «عباس طیار». حضرت فرمود: مثل جعفر طیّار، خداوند دو بال به او عطا فرموده که با ملائکه پرواز میکند، به هر جای بهشت که میخواهد پرواز کند. لقب سوم «عباس سقّا»... باری، از جان فشانیش برای برادر بگویم. عمده حمایت در این روزها به حضرت عباس علیهالسلام بود. در حدیث است وقتی که حضرت عباس علیهالسلام کشته شد، جرأت لشگر در به طرف خیمه رفتن زیاد شد و یا این که جری شدند. جمالش را بگویم؟ بلندی قدش را بگویم؟ کسی که سوار شود بر اسبهای بسیار بلند، اگر رکاب مانع نشود، پاهایش بر زمین کشیده میشود! اینقدر حضرت حسین علیهالسلام او را دوست میداشت که میفرمود: «بِنَفْسی أنْتَ». برادرهای مادری را پیش انداخت در کشته شدن، بعد بنای خودش شد و قرار شد به میدان برود. وقتی که دید اطفال افتادهاند، بعضی مردهاند، میدان رفتن را موقوف کرد، راه مشرعه را در پیش گرفت. وقتی که سوار شد، حضرت هم سوار شد، پشت سرش. چون این دو برادر سوار شدند، لشگر هم هجوم آوردند این دو را از هم جدا کردند. سیدالشهداء علیهالسلام مراجعت فرمود. حضرت عباس علیهالسلام اسب دوانید وارد شریعه شد. دیگر کیفیت مبارزت آن جناب که هزار سوار را متفرق کردن، خود را به آب رسانیدن، آب نخوردن... ببینید چه هنگامه است! حضرت عباس علیهالسلام آب برداشت و نخورد، چنانچه در اخبار رسیده است که یادِ تشنگی برادر کرد و اما معلومم نشده و نمی دانم در آن عالم وقتی که از این عالم رفت، آب برایش آوردند، خورد یا نخورد.(مقتل شوشتری، انتشارات آرام دل، ص193)
در حضرت عباس بن علی علیهالسلام اسراری نهفته است که بدین زودی کشف نخواهد شد، شاید وقتی برسد که این اسرار در این عالم هویدا شود، شاید هم ناگفته بماند تا عالم دیگر، شاید هم از آن دست اسرار خلقت است که تا ابد کسی جز خالق و بندگان مخلَصاش از آن آگاهی نمییابند.
یکم: در مقام و منزلت ایشان همین بس که از امام مهدی ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا نقل گردیده که در عرفات در خیمهای که روضه عمویم عباس در آن برقرار است، من نیز حاضر میشوم و آنجا مرا مییابید. در همین نقل قول نیز ممکن است سری باشد؛ روایتی در این باب ندیدهام اما چه بسا عباس بن علی علیهالسلام یکی از سرداران لشگر مهدی سلام الله علیه نیز باشد و در رکاب آن موعود نیز به شهادتی دوباره نائل گردد، چرا که صاحب چنان غیرت و حمیتی است که نمیتواند خاموش نشیند و به ندای «هل من ناصر» اماماش پاسخ نگوید و حضرت پیشاپیش از آن امیر وفادار تشکر و قدردانی مینمایند! و شاید این دوباره شهید شدن همان مقامی باشد که در قیامت همه شهدا بدان غبطه میخورند، والله اعلم.
دوم: کنیه آن بزرگوار «ابوالفضل» بود، مطمئنا از برای فضل ایشان مصادیق مختلفی متصور است. از فضائل ظاهری گرفته چون عالم بودن و شجاع و دلیر بودن تا فضائل باطنی و اخلاقی همچون ایثار و غیرت و وفا و از همه مهمتر ادب نسبت به امام. خدایا در کار و حکمت آفرینش ائمه اطهار علیهمالسلام دخالت نمیکنیم! ولی به گمانم عباس بن علی علیهالسلام کم از امام نداشت، جز این که او از فرزندان صدیقه طاهره سلام الله علیها نبود! ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین بر گردن تمام موجودات خلقت حق دارند و هیچ کس را حقی بر ائمه نیست، اما نمیدانم عباس بن علی علیهالسلام نیز ضمن این قاعده است؟ شاید تنها موجود خلقت که حقی نزد ائمه اطهار علیهمالسلام داشته باشد عباس علیهالسلام باشد، از این بالاتر، شاید از برای عباس علیهالسلام حقی نزد خدا محفوظ باشد که ما از آن بی خبریم، والله اعلم.
سوم: تا یادی از وفا و محبت شود نام ایشان نیز به میان میآید. در پاسخ به امان نامه شمر ملعون که برای ایشان و برادرانشان فرستاده بود چنین فرمود: «لعنک الله و لعن أمانک ، أتؤمننا و ابن رسول الله لا أمان له». اگر حرفی از غیرت و حمیت شود نام عباس علیهالسلام بر تارک آن میدرخشد. اگر سخن از ادب شود نام اباالفضل علیهالسلام میدرخشد. هیچگاه حسین علیهالسلام را «برادر» صدا نمیکرد، حتی اختلاف ظاهری که در گنبد و گلدسته ایشان با گنبد و گلدسته اباعبدالله علیهالسلام هست را نیز به ادب ایشان نسبت میدهند، نقل است به خواب یکی از بانیان آمده و میفرمایند چگونه حرم مرا به مانند حرم امام میسازید؟ به همین خاطر قسمتی از گنبد و گلدسته آن حضرت طلا کاری نبوده و ممیزه حرم ایشان از حرم امام علیهالسلام میباشد.(+)
چهارم: از امام زینالعابدین علیهالسلام نقل گردیده که: «حضرت عباس علیهالسلام نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه میخورند.» این که آن مقام چه مقامی است من خبر ندارم و این که آن مقام را به واسطه چه عملی به ایشان عنایت فرمودهاند باز هم مجهول است، شاید آن مقام به واسطه سقایتشان به ایشان عنایت گردیده. در باب اجر و قرب ساقیان و سقایت احادیث و داستانهای گوناگونی وارد شده. «و روی عن علی بن الحسین - علیه السلام - انه قال : " من اطعم مؤمنا من جوع اطعمه الله من ثمار الجنة ، و من سقا مؤمنا من ظمأ سقاه الله من الرحیق المختوم "». اگر آن بزرگوار به میدان میرفتند اکیدا حماسههایی خلق میکردند که بهسان افسانه بود برایمان، اما چنان معرفت و بصیرت و غیرتی داشتند که به سمت شریعه حرکت کردند، با این حال آنان که کینه علی علیهالسلام را در دل داشتند عقدهها را بر سر ایشان خالی کردند... در نقلها هست که ایشان آب را دید و نیاشامید و دلیلاش را یادآوری تشنگی برادر گفتهاند (فذکر عطش الحسین)؛ نمی دانیم این تفسیر چقدرصحت دارد، چرا که ظاهرا این تفسیر و برداشت ناظرین و راویانی است که از دور این صحنه را شاهد بودند. اصلا مگر ایشان عطش برادر را فراموش کرده بود که حالا به یادش بیاید؟ ایشان اصلا به نیت آن بزرگوار و اطفال و اهل بیتاش به سمت شریعه حرکت فرمود و نه بهخاطر خودش، حال چگونه است که بگوییم عطش حسین را بهخاطر آورد. شاید در این حرکت عباس بن علی علیهالسلام نیز معنایی باشد، شاید میخواسته با آب سخن گوید، شاید هم با نگاهاش حرف ها را به آْب زده و آب را تا ابد شرمنده خود کرده و آب اکنون به تلافی آن شرمندگی قبر مبارکاش را مملو از خود ساخته. نقل است که در آن لحظات خطاب به خویش اینچنین سرود:
یا نفس من بعد الحسین هونى و بعده لا کنت ان تکونى
هــذا الـحـسـیــن وارد الـمـنــون و تشربـیـن بـارد الـمعین
تالله ما هذا فعال دینى
چون دست راستاش قطع شد این رجز را خواند:
و الله ان قطعتموا یمینى انى احامى ابدا عن دینى
و عن امام صادق الیقین نـجل النبى الطاهر الامین
و چون دست چپاش قطع گشت چنین گفت:
یا نفس لا تخشى من الکفار و ابـشـرى بـرحـمـة الـجـبـار
مـع الـنـبـى السیـد المـخـتـار قـد قـطـعـوا بـبـغیهم یسارى
فاصلهم یا رب حر النار
آن چه گفته شد نمی از یم آن دریای خروشان است، تا کنون بسیار گفته شده و ناگفته ها هنوز بسیار است. عباس علیهالسلام در حسین سلام الله علیه ذوب شده بود همان گونه که حسین در پروردگارش!
طلا آن گه طلای ناب گردد که در حُرم ولایت آب گردد
و شاید بدین خاطر باشد که توصیه می شود قبل از زیارت حسین به زیارت عباس روید، چرا که عشق بازی با حسین را باید از عباس آغاز نمود!
حاشیةالتحریر:
1.نوشته فوق ان شاءالله سرآغاز یک حرکت وبلاگی در میان وبلاگ های شیعه و محب سیدالشهداء علیه السلام خواهد بود. سوالی که مطرح است اینکه: با کدامیک از شهدا یا حماسه سازان عاشورایی انس و الفت بیشتری دارید؟ به کدامیک ارادت بیشتری میورزید؟ راحت بگویم با کدامشان بیشتر حال و عشقبازی میکنید؟ کدامیک بیشتر اشکتان را در میآورند؟ فرقی هم نمیکند چه آنانکه به شهادت رسیدند چه آنانکه به اسارت. کاروان حسین علیهالسلام عصاره فضائل مخلوقات زمان بود، در آن نیز از هر صنف و فرقهای یافت میشود و بهراحتی میتوان با یک یا چندی از ایشان ارتباط روحی و باطنی برقرار نمود. از آن غلام سیاه حضرت گرفته تا حر، از حبیب گرفته تا زُهیر، از طفل رضیع گرفته تا قاسم و اکبر و عباس علیهم السلام، از سه ساله تا ام المصائب زینب الصبور و تا خود امام علیهم السلام. نام یکی را ببرید و بنویسید که چرا-البته برای حب قلبی به سختی دلیل عقلی میتوان آورد-. در صورتی هم که مقدور است کمی در باب خصوصیت شخصیت مورد نظرتان بنویسید. در پایان نیز از ده نفر از شیعههای محب و پای کار دعوت به عمل آورید. ان شاءالله که ریا نمیشود و باعث شود در این دو ماهه لااقل کمی بیشتر با شخصیتهای عاشورایی از این طریق آشنا شویم. امیدوارم که مدوعوین دعوت را اجابت نموده و خود نیز داعی شوند:
خانمها: بشری، الهدی، تهانی، محیا.
آقایان: دژاکام، نقی زاده، علی رضا، مکتب وحی، محمد علی، پیچک سر به هوا.
2. آنان که پیاده روی اربعین رفتهاند نقل میکنند که عراقیها در استقبال از زائران اباعبدالله کارهایی میکنند که گاه اشک را سرازیر میکند، مثلا در بعضی چادرها عدهای کرم یا وازلین بهدست، نشسته و فقط پای زائرین و پیادهها را ماساژ میدهند، خلاصه هر کسی در حد و وسع خود میخواهد به نوعی خدمتی به زوار ارائه دهد. عرفه که مشرف شده بودیم، در بینالحرمین و نزدیکی حرم عمویمان اباالفضل العباس علیهالسلام عدهای از جوانان هموطن را دیدم که پارچهای پهن کرده و با فرچه و واکس به جان کفشهای زائران میافتند. البته نکته قابل عرض این که اغلب عراقیها اصلا از کفش استفاده نمیکنند بلکه شحاطه یا همان دم پایی چرمی و... پایشان میکنند و اغلب مشتریان این عزیزان ایرانی بودند. ما نیز که در حادثه تصادف شب قبلاش در جاده کفشمان حسابی خاک خورده بود فرصت را غنیمت شمردیم، اولاش خواستم خودم کفشم را واکس بزنم که عزیز دل گفت ثواباش را خودم میخواهم، گفتم باشد ثواباش برای تو، ولی یک شرط دارم که بعدش باید قبول کنی، اولاش قبول کرد اما بعدش که با زرنگی دوستاش متوجه شد چه کلاهی سرش رفته دبه زد و به شرط وفا نکرد، ولی ما هم که ول کن معامله نبودیم آخرش کار خودمان را کردیم. این نیز تصویرشان(+).
3. پخش مستقیم از کربلای معلی(+). زیارت قبول.
اضافةالتحریر:
تاکنون نوشتهاند: محیا، بشری، تهانی، الهدی، پیچک سر به هوا، محمد علی، مکتب وحی، نقی زاده، علی رضا.