ز مثل زهرا!
اَشهدُ اَنّ فاطِمَة عِصمَة الله
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سِیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ مِنَ الاَْوَّلینَ وَالاْخِرینَ
أیتها السیدة الجلیله زهراءُ یا زهراءُ یا أصیله
أنت إلى الله لنا وسیله
حاشیةالتحریر:
1. اگر میخواهید مِی نخورده مست شوید، اسپیکر را روشن، ولومش را زیاد، دو دست را آماده و این مولودی را با صدای باسم بشنوید؛ بترکونه! البته اگر نتوانستید قِر ذخیره شده در کمرتان را کنترل کنید، زیاد عذاب وجدان نگیرید چون که حرکات موزون بدن از نظر برخی علما در موارد خاصی بلا اشکال است. این هم محض توجه دوستان صَبَحکُم اللهی و دوستانی که ما را دُگمه مذهبی می دانند!
2. یک دوربین مخفی جالب شب ولادت در اخبار بیست و سی پخش شد. مرد جوانی از عابرین می پرسید برای مادرم چه کادویی بخرم؟ پاسخها جالب بود. جنس مذکر اکثرا نام کادوهای مادی را ذکر میکرد اما پاسخ برخی مادران پا به سن گذاشته انصافا چشم را نمناک می کرد: مادرت رو بوس کن، مادر توقعی نداره، کارش رو با عشق انجام داده، احترام بذار و... اگر من بودم می گفتم کف پای مامانتو ببوس، چرا که:«الجنة تحت اقدام الامهات» بماند که خودم...
3. هوا بس ناجوانمردانه گرم است! خدا رحم کرد ما دختر نشدیم، صبر و تحملی هم دهد به محجبات بهخصوص از نوع پوشیهای روبندهایش. ولی انگاری این طرح ارتقا امنیت اجتماعی کمی اثر کرده، وگرنه معلوم نبود امسال چشممان به چه خلائقی منور میشد، سردار چرا ضد حال زدی آخه؟:دی. آدم-از نوع مَردش-بعضی وقتها این لامسلمونهای اجنبی را با لباسها و تیپهای عجیب و غریبشان میبیند اما تحریک نمیشود، اما نمیدانم چه سری است که آستانه تحریک کنندگی شُل حجابان وطنی اینقدر بالاست که برخی اوقات اجنبیها هم انگشت به دهان می مانند. راستی گفتم پوشیه، این ایام به برکت حضرت معصومه سلام الله علیها و حضور زائران عرب شیعه در شهر قم، چهره این شهر حسابی پوشیهای شده، وقت کردید سری بزنید.
4. یک سوال دارم از نماز شب خوانهای حرفهای. این ایام که اذان صبح حدود ساعت سه نیمه شب است، چهکار کنیم تا نماز شبمان قضا نشود؟ شب ساعت نُه بخوابیم ساعت سه بیدار شویم؟ یا اینکه تا ساعت سه بیدار باشیم و بعدش بخوابیم، یا اینکه اصلا نماز شب نخوانیم، یا اینکه... بابا نماز صبحت را بچسب غذا نشود، شبش پیش کش!!!
5. و اما بحث مُتعه یا ازدواج موقت یا همان صیغه خودمان، چند وقتی است بدجور برخی اذهان و افکار و افراد و رسانه ها من جمله وبلاغها را مشغول خود کرده بود. از آنجا که بنا نداشته وارد بحث های فراگیر و کلیشه ای و تکراری شویم، نظری در این باره نمی دهیم، چرا که اصلا نظری در این باب نداریم! آخر آدم تا وقتی که چیزی را عملا تجربه نکرده باشید که واقعا نمی تواند به عُمق و کُنح محاسن و معایبش پی ببرد. حقیر هم چون که تا بهحال توفیق ازدواج نه از نوع دائم و نه از نوع موقت را نداشتهام ترجیح میدهم سکوت کنم و حرفی نزنم. اما یک حس مردانه میگوید یحتمل چیز بدی نباشد و شیرین است:دی.
ولی متاسفم برای آن عده که مسلمان شیعهاند و مُتعه را معادل فاحشهگری اسلامی می پندارند، حرف امثال بهرام مشیری ضد دین و مِنَشه امیر صهیونیست را تکرار می کنند. اینان نه حکم دین را خوب فهمیده اند و نه فاحشه گری(sex working) را خوب می شناسند. البته خودم با علنی و رسمی کردن و اختصاص جایگاه های خاص برای متعه موافق نیستم، چونکه نتیجه اش در جامعه فعلی می شود مثل چادرهای ملی که نه تنها مانتویی ها را چادری نکرد بلکه برخی چادریون را هم از اصالت انداخت. آنکه دین و ایمون سرش نمیشود که دیگر دنبال این نیست که گوشتی که مصرف می کند حلال است یا حرام والخ...-هر چه خواستیم سکوت کنیم نتوانستیم، خدا کند بهخاطر استعمال واژه قبیحه فوق فیل ترمان نکنند-.
6. این زالزالک هم برای خودش سریالی شده. من که هیچکدام از دو زلزله اخیر تهران را حس نکردم، نه اینکه آدم بیاحساسی باشم، بلکه در منزل نبودم و در خیابان و ماشین و... هم که زلزله حس نمیشود. هر دو بار وقتی برمیگشتم منزل وضعیت محله را غیر عادی دیدم، ملت زده بودند بیرون در بوستانها و میادین و حتی برخی روی خاک و خل نشسته بودن، اولش فکر کردم که از شدت بیکاری و تغییر آب و هوا در تابستان است، بعد که رسیدیم خانه فهمیدیم که بعله، زلزله اومده. این وسط برخی پیران تماشایی بودند که همچنان دو دستی چسبیدهاند به دنیا خانم و ول کن معامله نیستند. مردم ما هم انگار از خدا خواسته منتظرند تقی به توقی بخورد و بریزند در خیابانها و شب را بیرون سر کنند، حالا می خواهد تیم ملی برنده شده باشد می خواهد زلزله طبیعی یا سیاسی یا اقتصادی مثل سهمیه بندی شدن بنزین آمده باشد.
فقط مانده ام، مایی که با یک عطسه زمین اینقدر ضربان قلبمان بالا پایین می شود و رنگ رخساره عوض می کنیم، آن روزی که بلاتشبیه زمین بخواهد استفراغ کند-لابد از شدت گناهانی که دیده،«وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا «2» وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا «3» یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا «4»»- میخواهیم چه کنیم و به کجا پناه ببریم؟ من که به شانس خود کمی امیدوار شدم، این دوتایی که گذشت را که حس نکردم، پس جای امیدواری هست که سومی را هم درک نکنم. ان شاالله.
7. من معمولا خوابهای درست و حسابی نمیبینم، اما چند وقت پیش خواب دیدم که عیالات متحده میخواهد یک غلطهایی در لبنان کند، سید نصرالله هم اعلام جهاد میکند و... حالا خدا بهخیر بگذراند این تابستان را، باید صبر کنیم تا ببینیم رویایمان صادقه بوده یا مصداق «أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ» بوده. البته ما که زن نیستیم پس میشود روی خوابمان حساب باز کرد. این را هم نوشتم تا اگر روزی چنین اتفاقی افتاد در تاریخ ثبت شود و باز هم به خودم امیدوار شوم. این هم سابقه مبارزاتی و انفرادی حقیر در بازداشتگاه خیام که آپلود نشده بود، با کیفیت مشتی.(+)
8. در پست قبل آخرش سوال کردم که: اگه گفتید به کی رای دادم؟ یکی از دوستان گفت: خاتمی! یکی از بزرگواران نوشت: توکلی! بزرگوار دیگری گفت: به هردوانه-بر وزن هندوانه- که فکر کنم منظورشان «محمود هاشمی نژاد» بود. فقط کم مانده بود یکی بنویسد: به امام زمان!!! احسنت به این هوش سیاسی خوانندگانمان. ای ول.
9. این دو پست نوشته شده در دومین در باب تبعات فوت شدن «خدیجه دده بالا» را هم بخوانید بدک نیست.(+)(+)
10. شما که تا این جایش نشستید و تحمل کردید دندان روی جگر بگذارید این را هم بخوانید جان من، چون مهم است.
چند وقتی بود وبلاگمان حاشیههای پرباری نداشت، خودم هم قلیل الکامنت شده ام، فلذا کامنتهایمان سیر نزولی پیدا کرده بود، مشخص میشود که رابطه کامنت و حاشیه های وبلاگ و کامنتهای خودم در دیگر وبلاگها رابطه مستقمی است. این حاشیههای وبلاگ ما به قول مجری شب شیشهای حکم سُس زرد را دارد و اصولا سالاد هم بی سُس طعم ندارد، اما برخی خوانندگان باحال بی خیال اصل سالاد شده و فقط سس میل می کنند، انگار نمی دانند که سس خالی خوردن چه مضراتی دارد و خاصیت در اصل سالاد است. عزیزان صادقانه می گویم که با خواندن حاشیهها صرفا وقتتان را تلف می کنید و چیز زیادی عایدتان نمی شود، فردای قیامت جلوی منرا نگیرید، پس شمایی که فقط این پایین را میبینید یک نگاهی هم به بالایش بیاندازید. البته خاصیتی که ممکن است این حاشیه برای من داشته باشد همان«ما عبد الله بشیء احب الی الله من ادخال السرور علی المومن»باشد-البته مومن و نه هر سروری-(+).
در باب کم شدن کامنتها برخی خوانندگان عقیده دارند که این حقیر فقیر، مغرور و متکبر هستم و چنین رفتارهایی را از نوشته هایم برداشت میکنند! و این غرور مانع از این میشود که نظر دهند. میخواهم این پیش فرض را قبول کنم، اما از آنجایی هم که معمولا آدم مغرور برای مغرور دیگری کامنت نمیگذارد، پس نتیجه می گیریم فردی که این حرف را می زند خودش هم متکبر است و از سر غرور و ترس از سبک شدن کامنت نمیگذارد.
حالا از این حرفها گذشته، چند وقتی است فشار کیف النفس خونمان افتاده و جز با کامنتهای مجهول الهویه و معلوم الحال و مهدور الدم و آدم شارژ کن بالا نمی رود، عاجزانه تقاضامندیم حالی به این نفسمان دهید تا ما نیز کما فی السابق با نوشته های باحال خود، حالی به عقل و قلبتان دهیم، چرا که کامنت برای وبلاگ حکم سوخت را دارد برای خودرو با این تفاوت که مجانی است و سهمیهبندی ندارد. پس لطفا بترکونید.
11. اووووووف خسته شدم. قرار بود این پست را دیروز که روز مولود بود بفرستم که نشد، ببخشید این دیرکرد و مستی مِی نخوردهام را!!! غلطهای املایی هم عمدی بوده نه سهوی.