سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیا با هم بمیریم!

عزیز جان!اگر حسش را نداری،این مطلب را الان نخوان.بگذار وقتی که دیگر کسی پی ام نمی دهد، موبایلت زنگ نمی زند،تلویزیون و چراغهای منزل خاموش و همه به خواب رفته اند؛خلاصه خودت هستی و خدای خودت.

برداشت اول)دوشنبه،ساعت دو بعدازظهر،جلسات یک ساعته شروع می شود.ساعت از دو گذشته،من نمی دانم کی قرار است وقت شناس شوم؟کمی از عباس آباد-شهید بهشتی فعلی- را تند تند پیاده می روم،تا برسم به محل.از پله ها بدوبدو بالا می روم، ساعت دو و نیم است و نصفش پریده.ناهار که نخورده ام،نمازم را هم هنوز نخوانده ام.نفس نفس زنان به اتاق استاد می رسم،بدون هیچ کلامی داخل می شوم و روی صندلی می نشینم.

برداشت دوم)به محض اینکه روی صندلی می نشینم،جناب استاد روایتی می خواند از صادق ال محمد علیهم السلام.
-«ذکر الموت یمیت الشهوات فی النفس ، ویقلع منابت الغفلة ، ویقوی القلب بمواعد الله ، ویرق الطبع ، ویکسر أعلام الهوى ، و یطفئ نار الحرص ، ویحقر الدنیا ، وهو معنى ما قال النبی صلى الله علیه واله : فکر ساعة خیر من عبادة سنة»یاد مرگ شهوات را در دل می میراند و...واین معنای قول پیامبر است که فرمود: ساعتی تفکر از هفتاد سال عبادت بهتر است.

          

پس بگو،چرا سید علی آقای قاضی و آسید عبدالکریم کشمیری و...ساعتها می رفتند و در وادی السلام می نشستند،سیدعبدالکریم می گفت:روح و ریحان است وادی السلام!.
قربان این بهشت زهرای خودمان،از بس زیباست،به یاد مرگ که نمی اندازد هیچ،تو را به زندگی هم امیدوارتر میکند!وبه مردگان حسودیت می شود!.
راستی آیا این شهوت،فقط شهوت جنسی است؟یا شهوت قدرت،ثروت،شهرت،محبوبیت و ...و حتی شهوت اینترنت و وبلاگ و وبلاگ بازی و چت و...هم داریم؟

-از رسول خدا سوال شد آیا کسی در قیامت با شهدا محشور می شود؟فرمودند:آری،کسی که در هر شبانه روز بیست بار یاد مرگ کند-که شاید کنایه از بسیاری باشد-
پس آن که هر لحظه مرگ را مقابلش ببیند،شهادت در نهایت حقش است.

-ربیع بن خُسین(خواجه ربیع مشهد)از زهاد ثمانیه در صدر اسلام بود.قبری را در منزل خود حفر کرده بود، شبها به داخل آن می رفت و به عبادت می پرداخت،از قبر که بیرون می آمد،با خود می گفت:ربیع گمان کن مرده بودی و پروردگار دوباره تو را بازگرداند،از این به بعد چه میکنی؟

004.jpg    016.jpg    g3.jpg

شنیده بودیم زمانی برخی،از این کارها می کردند‍،اما اکنون کدام خانه ای قبر دارد؟فکر کنم باید سری به جکوزی«دوما»یا«طاق کسری»بزنم،بد نیست برای تمرین.

-«سئل النبی صلی الله علیه واله وسلم:ای المومنین اکیس؟قال:اکثرهم ذکرا للموت و اسدهم له استعدادا»از پیامبر اکرم پرسیده شد:زیرکترین مومنان کدامند؟فرمودند:آن که بیشتر به یاد مرگ است و بیش از دیگران خود را آماده آن سازد.
حالا کو تا مرگ!؟من که فعلا کلی آرزو در سر دارم.

-در جایی دیگر فرمودند:«موتوا قبل ان تموتوا»و یا حاسبوا قبل ان تحاسبوا.
ای آقا اینکارها دهه شصت مد بود،جوانها دفترچه خوبها بدها داشتند و آخر شب به حساب و کتاب روزشان می پرداختند.الان دیگر هر دختر و پسری یک وبلاگ دارد و چرت نویسهای!روزانه خود را به خورد دیگران می دهد.تازه محیط مناسبی هم هست برای پیوندهای خواهر برادری و...کلی خواص فرهنگی،اجتماعی،و ایضا سیاسی،امنیتی هم دارد.

-یا من بدنیاه اشتغل. وغره طول الأمل. الموت یأتی بغتةً. والقبر صندوق العمل(دوبیتی منسوب به امیر المومنین علیه السلام)
چه زجری میکشد این قبر من!که باید صندوقچه کثافتکاریهای دنیایم شود!.

جلسه تمام می شود،حالا نماز می چسبد!با تفکر و ترس!.فکرش را بکنید اگر به سفارش سیدالساجدین علیه السلام عمل می نمودیم و هر گاه به نماز می ایستادیم،تصور می کردیم که نماز آخرمان است،چه می شد آن نمازها!.

برداشت سوم)از ساختمان بیرون می آیم.نمی دانم چرا وقت برگشتن بر خلاف آمدن می خواهم آهسته آهسته قدم بزنم.این بیرون دیگر از مرگ خبری نیست،صحبت از زندگی است و خوشیهایش،همه اش حرکت است و جنب وجوش.دفتر هواپیمایی«لوفتانزا»را می بینی که آماده است تو را به دنیایی دیگر ببرد،آخرین مدلهای مرسدس و بی ام و تویوتا را می بینی که چشم هر بیننده ای را می رباید!مناره های بلند مصلی را می بینی که البته هنوز خیلی جا دارد به بلندی برج میلاد برسد!
این شهر را بخاطر همین تضادهایش دوست دارم.

«عشقی»کی قرار است حسابت را صاف کنی؟خیلی بدهکاری،خیییییلی.حسابت با خدا،از آن مهمتر با خلق خدا،مواظب باش طلبکاران آنجا یقه ات را نگیرند،که دیگر به همین راحتی ها رهایت نمی کنند.

«الهی» ما از «تو»ایم و به «تو» باز می گردیم،در این میان ما را به خود وامگذار.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 85/9/10ساعت  1:31 عصر  توسط  
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    والسلام!
    [عناوین آرشیوشده]